قورباغه ام را قورت دادم
دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۳۰ ب.ظ
خیلی اوقات بزرگ بودن مسائل به خاطر فکر ماست ، که هر بار که تصورش میکنیم مسئله رو یک لایه دورتر و سخت تر میبینیم
مثل کنفرانس امروز، که اینقدر تو ذهن من پیچیده بود که از مدت ها قبل خواب میدیدم به افتضاح ترین حالت ممکن در حال برگزاریه
مطالب سخت و سنگین..مقاله های پیچیده و حجیم..ورود به یک حوزه جدید و ملکولی..و از همه مهم تر یک استاد سخت گیر و منتقد در حد مسعود فراستی
همه این ها روی هم باعث شده بود یک ترس بزرگ و عظیم در من شکل بگیره
اما اینطور نشد..بیشتر از هر وقت دیگه ای به موضوع مسلط بودم..ساعت دهنش را بست و تقویم به دست خویش بند کفنش را بست و ...
مسعود فراستی هم دهنش را بست و در آخر به یک خوب بود اکتفا کرد!
میخوام بگم شاید اصلا کار سختی پیش روم نبود در واقع کار متفاوتی نبود این ذهن من بود که بیخودی جو سازی کرده بود و یک غول عظیم رو جلوی خودش می دید
مثل کنفرانس امروز، که اینقدر تو ذهن من پیچیده بود که از مدت ها قبل خواب میدیدم به افتضاح ترین حالت ممکن در حال برگزاریه
مطالب سخت و سنگین..مقاله های پیچیده و حجیم..ورود به یک حوزه جدید و ملکولی..و از همه مهم تر یک استاد سخت گیر و منتقد در حد مسعود فراستی
همه این ها روی هم باعث شده بود یک ترس بزرگ و عظیم در من شکل بگیره
اما اینطور نشد..بیشتر از هر وقت دیگه ای به موضوع مسلط بودم..ساعت دهنش را بست و تقویم به دست خویش بند کفنش را بست و ...
مسعود فراستی هم دهنش را بست و در آخر به یک خوب بود اکتفا کرد!
میخوام بگم شاید اصلا کار سختی پیش روم نبود در واقع کار متفاوتی نبود این ذهن من بود که بیخودی جو سازی کرده بود و یک غول عظیم رو جلوی خودش می دید
بهتره به جای فکر کردن به مسائل فقط انجامش بدیم.. اینجوری خیلی راحت تره
take it easy and just do it..