بار دیگر شهری که دوست می داشتم
چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۴۰ ب.ظ
وطن همیشه خوشاینده..وقتی از کشورت مهاجرت میکنی دلت براش تنگ میشه برای همه جاش دلت فقط میخواد جایی قدم بزنی که آدما فارسی حرف بزنن..چهره ها ایرانی باشه. وقتی تو شهر خودت نباشی دلت هوای اونجا رو میکنه فرقی نمیکنه حتی اگه تو بهترین امکانات پایتخت باشی دلت واسه همون شهر کوچیک و آشنا تنگ میشه...آهنگای محلیتو دانلود میکنی..اگه همشهریاتو ببینی ذوق میکنی. اگه توی شهر خودتم باشی اگه روستا یا ییلاقی داشته باشی آخر هفته ها دلت هواشو میکنه تو خاکش که قدم میزنی میگی وقتی مردم جنازم میاد اینجا یه روزی تن من خاک اینجا میشه...
فکر کن تو ماشین خوابیدی و با بوی بهار نارنج و رطوبتی که میاد زیر دماغت بیدار میشی...
کاش آدمی وطنش را همچون بنفشه ها میشد با خودش ببرد هرکجا که خواست
پی نوشت: عنوان از کتاب زیبای نادر ابراهیمی