وارش بارانی

اینجا برای از تو نوشتن فضا کم است

وارش بارانی

اینجا برای از تو نوشتن فضا کم است

برسد به دست رفیق شفیقم

چهارشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۱۶ ب.ظ

رفیق جان، مدتی است که ما را در این کویر وحشت تنها گذاشتی و رفتی تا سلاممان را به شکوفه ها و باران برسانی، نمیدانم شکوفه را دیدی یا باران را، نمی دانم به قول شعر های روزهای سرخوشی" کسی دزد شعورت نیست آنجا؟  تجاوز به غرورت نیست آنجا؟"

رفیق عزیزم این روزها چقدر جای خالی ات را حس میکنم، بماند.. اما کیف میکنم از دیدن قفسه کتاب هایت در گودریدر، کیف میکنم از دیدن عکس های هنریت که با همان ذوق بکر مخصوص به خودت ثبت شان میکنی.. میدانی رفیق وقتی دلم برایت ضعف میرود اما این اپلیکیشن ها هیچ به کارم نمیاید آن موقع ها فقط حضور فیزیکی حالی ام میشود و بس! آن موقع ها به این فکر نمیکنم که تو وارونه روز و شبم و هزاران کلیومتر دورتر از منی، دلم میخواهد که بدوم تا تو همه فاصله ها را..

حیف که تو آن همه دروس خشک مهندسی خواندی و چیزی از انعکاس ها سر در نمی آوری تا برایت شرح دهم که چگونه تقصیر این نورون های پیش سیناپسی و پس سیناپسی است حال این روزهای من

جانه من حتما به خاطر داری که روزی باهم خواندیم که این مایه آرامش دوستان است که تا هر زمان پس از مرگشان کسی از آنها یاد کند هنوز دوستی و جمعشان در ناب ترین حالت همواره باقیست چرا که فنا ناپذیر است..از تو یاد میکنم و وجودم پر از آن احساسات ناب می شود چون باور دارم به این حرفت که میگفتی: زمان طول نداره عرض داره!

رفیقم، اگر از حال روز این جا بخواهی باید بگویم هیچ چیز عوض نشده، غیر اینکه تو های زیادی عرصه را خالی کردند و جای تو هارا گوسفند صفتانی گرفته اند که یاد گرفته اند نان را به نرخ روز بخورند و نه حقوق میدانند نه تکالیف. اینجا فقط شامل گذر زمان شد، زمانی که فقط درد های گذشته را عمیق تر کرد با این تفاوت که جرات فریاد را نیز از ما گرفته اند، و خلاصه در فضایی که خوابش را هم نمیدیدیم مشغول جان سپردنیم

گفته بودند که زمانی که جوجه پرنده ها پرواز را آموختند و پریدند و رفتند چقدر آشیانه بوی تنهایی و غم خواهد گرفت..گفته بودند تلخی این غم را به شیرنی تماشای پرواز آنها معاوضه کن تا روز به روز بیشتر اوج بگیرند و روزی آموخته هاشان را از آن پرواز سبک بال به پرنده های دیگر بیاموزند(1)

تماشای پرواز تودر آسمان بریتیش کلمبیا برایم شیرین است، شیرینی بی بدیلی که پارادوکسی عجیب با تلخی این روزها برقرار کرده است

رفیقم، میدانم که کجایی..میدانم که دقیقا کجایی، در زیر همین آسمانی که میبینم در نوازش همین بادی که دست مهربانش تنها پیوند من و توست..

پیوندمان ناگسستنی باد



(1) اندیشه سازان!


نظرات  (۲)

  • ـــــ ققنوس ـــــ
  • خیلی هم احساسی
    پاسخ:
    سپاس
    یعنی منم که دروس مهندسی خشک خوندم از انعکاس ها چیزی سر در نمیارم؟
     
    پاسخ:
    خب ممکنه هم سر در بیارین، همونقدر که ممکنه من از معادلات مهندسی سر دربیارم!😊

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی