وارش بارانی

اینجا برای از تو نوشتن فضا کم است

وارش بارانی

اینجا برای از تو نوشتن فضا کم است

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

از خواب بیدار میشم، اما نمیخوام که بیدار بشم، خیره به سقف به این فکر میکنم که آیا 95 اونقدر ها که میگن بد بود؟ میبینم سال های بدتری هم داشتم..سال های بهتری هم..نه سال بهتری هنوز نداشتم، باید بگم سال های بد و بدتری هم داشتم

اما خوشحالم که داری تموم میشه..این عجله زیاد برای گذروندن عمر..این انتظار پایان کشیدنا..همه این ها جای نگرانی داره..اما میدونی که اصلا حوصله نگرانی ندارم؟!

چقد این کرختی و بی حسی بعد خواب عصرانه خوبه..دنیا اصلا مهم نیست..نه اونقدر مهم که شاد باشی نه اونقدر مهم که غمگین..

این لجباز عوضی رام نشدنی، همینه که هست، مثل علف هرزی که هرچی وجینش کنی بازهم با پررویی قد علم میکنه و درست وسط زندگی که برای خودت دست و پا کردی زل میزنه تو چشات و میگه تو نمیتونی منو از بین ببری..

خودتم میدونی علف هرزو اشتباه گرفتی..اونی که هرزه و ریشه اش رو آبه همین زندگیته که میشه تو چند صدم ثانیه همین ساختمون کج و کوله چند هزار طبقه رو با خاک یکسان کرد..

وقتی از این پنجره به آدمای خیابون نگاه میکنم میبینم چقدر جزوشونم..چقدر همه مون درد های مشترک داریم..چقدر همه سرشارن از نرسیدن ها و دیر رسیدن ها..چقدر جهان پره از لبخند های سطحی و رویاهای مسکوت مانده..

شاید جایی هست برای بایگانی رویای آدم ها، پرونده هایی که روزی در قلبی باز شد و برای همیشه باز موند

رویاهارو میشه دید، حسرت هارو میشه دید..و جهان چه جای غم انگیزیه برای زیستن

  • وارش بارانی