وارش بارانی

اینجا برای از تو نوشتن فضا کم است

وارش بارانی

اینجا برای از تو نوشتن فضا کم است

۲ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

مرگ و از دست دادن عزیزان خیلی سخته، به هر نوعی که باشه، حتی اگه پدر و مادر پیری رو که سالها رو تخت افتاده بودن رو از دست بدی بازم نمیتونی غمگین نباشی، حتی اگه سال به سالم بهشون سر نزنی و بود و نبودشون خللی در زندگیت ایجاد نکنه، اما بازم خبر مرگ حالتو بد میکنه..حالا اگه کسی که از دست میدی جوون باشه دیگه خیلی بدتر، اگه یهویی باشه خیلی بدتر و اگه مرگش دردناک باشه خیلی بدتر..
سانچی واقعا دردناک بود، خدا واسه کسی نیاره، اینکه ببینی عزیزت داره میسوزه و نتونی کاری کنی..حالش قابل توصیف نیست..
اما نیایم بگیم اینا برای اینکه چرخ اقتصاد ما بچرخه رفتن..
نیایم بگیم از قبل میدونستن شهید میشن..نگیم خوابشو دیده بودن
چندین نفر دواطلب میشن ازمون میدن مصاحبه میشن و استخدام میشن برای این شغل..بیمه میشن و حقوق میگیرن..به میزان سختی کارشون هم حقوق بالا میگیرن که حقشونه انصافا..
این اسمش این نیست که برای چرخ اقتصاد مملکت رفتن..همینطورم مخالفم که میگن معلما واسه عشق معلمی درس میدن..من دارم حقوق میگیرم مگه مفت کار میکنم که منت بزارم سر جامعه؟! حالا کم و زیادشو کاری ندارم اما بلاخره پذیرفتم که شرایط این کار اینه
نمیدونم چرا میگن این کار 99 درصد برگشت نداره..مگه سالی چند بار این اتفاق میفته؟! من از وقتی یادمه اولین باره این اتفاق افتاده
کلا ما ملت جوگیری هستیم و چون احساسمون جریحه دار میشه منطق رو فراموش میکنیم..ادم هایی که رو این کشتی بودن افرادی بودن از جنس خود ما..آدمای عادی..آدمایی که داشتن تو رشته تخصصی شون کار میکردن و در اثر سهل انگاری عده ای یا بد اقبالی و قسمت و یا هرچیزدیگه ای به این عاقبت دردناک رسیدن..
زندگی خانوادشون بدون اون ها سخت میگذره..خیلی سخت..جای خالی شون همیشه حس میشه و داغ نوع مرگشون همیشه برای خانواده شون تازه اس..
مثل همه کسایی که عزیز از دست میدن..
کاش خدا این بلا ها رو از ملت ما دور کنه..کاش اون صلح جهانی وعده داده شده اون روزای خوب اون بهار موعود برسه..
  • وارش بارانی

روزهای بدی رو پشت سر گذاشتم..روزهایی که خودمم نمیدونستم چمه، که واقعا این همه غصه واسه ناراحتی جسمیه؟ توانایی گریه کردنم به توان رسیده بود..حتی نمی تونستم در مورد خودمون حرف بزنم..فکر میکنم لازم بود که پیش روانشناس هم برم چون اصلا طبیعی نیست در جواب هر سوالی گریه کنی..و طفلک بهنام که ناچار بود همه ی این افسردگی ها رو تحمل کنه و هیچ جواب درست درمونی برای سوالاتش پیدا نکنه..

هر روز به خودم یاداوری میکردم که دلیلی واسه ناراحتی نیست..من هستم..همسرم هست..خانواده ام هستن..کارم هست درسم هست..همه چی سرجاشه، پس چته لعنتی؟!

اما اون ترسی که دو سال پیش تو دلم ریختن از نوع دیگه ایش برگشته بود..ترس از دست دادن..

اینبار باعث شد ایمان بیارم که هیچ چیز مهم تر از سلامتی نیست..که واقعا خوشبختم که الان هر دومون سلامتیم..چه جسمی و چه فکری..

جالبه که اینبار هم این حس های مزخرف تو دی ماه سراغم اومد و باعث شد واقعا از ماه تولدم برای همیشه بدم بیاد

خواستم نذر کنم اما چیزی به ذهنم نرسید گفتم فقط اگه حالم خوب شه یه کار خوب میکنم، و الان نمیدونم چیکار کنم..

خداروشکر برای سلامتی

کاش کسی این حس هارو تجربه نکنه

  • وارش بارانی