وارش بارانی

اینجا برای از تو نوشتن فضا کم است

وارش بارانی

اینجا برای از تو نوشتن فضا کم است

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

این روزها اونقدر فشار رومه که طاقت هیچ حرفی رو ندارم، به شدت خسته ام، دلم میخواد یه جایی که فقط اسمش خونه باشه رو بگیریم و فقط تموم شه بعدش درو ببندم و یه دل سیر گریه کنم.. دلم میخواد روزها و شبهایی بیاد که دیگه به این چیزا فکر نکنم.. دلم میخواد دیگه نشنوم که دیگران چقد بسازن که یاد بگیر که تحمل کن که چقد ضعیفی.. دلم خونه ای رو میخواد که بهنام هر روز بیاد توش، باهم غذا بخوریم دعوا کنیم فوتبال ببینیم و عادی ترین آدمای این جهان باشیم.. من از همه آدم هایی که با حرفاشون آزارم میدن ناراحتن.. من بخشنده ترین نیستم.. من امشب یه دختر به شدت دلگیرم که چیزهایی برام شدن حسرت که حق طبیعیم بوده.. خوش به حال همه شما که شوهرتون اونقدر پول داشت که همه کارا رو خودش کرد، اصلا خوش به حال همه شما که چون شوهرتون پول نداشت کاری ام نکرد.. اما منت نشنیدین برای چیزهایی که از حق طبیعی تونم پایین تر بوده.. من بد برداشت کننده ترین عروس دنیام، نا سپاس، حساس، شکننده و به شدت گله مند از خدا که نمیدونم چرا کاری نمیکنه و کی آزمون صبر ما تموم میشه، ما روفوزه ایم بگو برگه ها بالا

  • وارش بارانی

کم کم دارم باهاشون انس میگیرم،  دانش اموزامو میگم،  امروز  برای دقایقی تونستم نقاب معلمی رو دربیارم و به عنوان خوده خودم باهاشون حرف بزنم،  تجربه شیرینیه متکلم وحده باشیو 35 جفت گوش منتظر شنیدنت،  موقعیه که در حالی که به گرفتاری های خودت فکر میکنی سعی میکنی ماجراها رو در حد فهم اون ها تفسیر کنی.. اما اون ها خیلی خوب از چشمات میفهمن کدومشو از ته دلت گفتی کدومشو محض وظایف معلمی.. اخرش بهشون گفتم اگه دوست دارین دعاهاتون براورده بشه برای دیگران دعا کنین.. گفتم من برای شما دعا میکنم شما هم برای من دعا کنین.. پرستیژم اجازه نداد بگم محتاج دعاتونم.. خلاصه اینکه گاهی میرم بالای منبر،  یه وقت میبینم حرفام رسیده به چیزهایی که این طفل های معصوم هیچ درکی ازش ندارن اما واسه خالی شدن خودم میگم.. دارم کم کم دوسشون میدارم

  • وارش بارانی