وارش بارانی

اینجا برای از تو نوشتن فضا کم است

وارش بارانی

اینجا برای از تو نوشتن فضا کم است

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

منو غزاله باهم که حرف میزنیم دقیقا میفهمیم چی میگیم.. این فهمیدن خیلی عمیقه.. ازم پرسید ماشین عروس چی.. درنگ نکردم و گفتم اسنپ! بعد هردو خندیدیم خیلی خندیدیم.. بعدش جدی شدیم.. گفتم دوسال نامزدی پیاده گز کردم.. اون شب ماشین میخوام چیکار.. گفت اره وقتی موقع خودش چیزیو نداری دیگه ارزشی نداره.. گفتم اره.. ما بلاخره ماشین میخریم قطعا ولی دیگه خوشحالم نمیکنه.. گفت اره وقتی اون شب بعد عروسی فلانی تو بارون ماشین گیرمون نیومد و پیاده رفتیم بعدش انقد گریه کردم که سر شدم.. گفتم اره.. 

گفت چی میتونه عمیقا خوشحالت کنه.. فکر کردم گفتم.. هیچی.. شاید اگه ارزش پولم به یه سال قبل برگرده.. پولی که میتونستم باهاش خونه بخرم ماشین بخرم عروسی بگیرم اما الان هیچ کدومو نمیتونم.. گفت اره.. 

گفتم ماها اوضاعمون خوبه کارمندیم حداقل میدونیم تا ده سال دیگه قسطامون تموم میشه زندگیمون عادی میشه.. گفت اره ولی دیگه سر شدم.. دیگه مهم نیس.. چون وقتی که باید بود نبود.. گفتم اره


  • وارش بارانی

داشتم فکر میکردم چرا دوست ندارم فردا برم سرکار، با اینکه این همه تعطیل بودیم، با اینکه میدونم اخرای سال تحصیلیه، با اینکه شنبه ها کارم سبک تره

دلیلش فقط یه چیزه، خستگی من از کار نیست، از فرو رفتن در نقشیه که شبیه خودم نیس، باید لباس پوشیدنم تغییر کنه، با ادمایی همکار و همکلام بشم که خیلی شبیه من نیستن، باید بزرگ بشم مثل خانوما رفتار کنم مسئولیت پذیر بشم.. اینا چیزاییه که حوصلشو ندارم.. نقشی که باید توش فرو برم خیلی باخودم فاصله داره و اینه که انرژی میبره.. 

من حس میکنم سال های زوج خوبه.. یعنی به بدی فرد ها نیس.. 

  • وارش بارانی