وارش بارانی

اینجا برای از تو نوشتن فضا کم است

وارش بارانی

اینجا برای از تو نوشتن فضا کم است

کامل و با جزئیات یادم هست.. مگر میشود آن همه حماقت را آن همه تحقیر را فراموش کرد؟  ترم یک و دو گوشی دوربین دار ممنوع بود! همین چند سال پیش را می گویم صحبت از قدیم نیست.. حق نداشتی گوشی دوربین دار داشته باشی.. و ما چه استرس هایی کشیدیم برای حمل قاچاقی گوشی. برای اینکه دلمان میخواست آهنگ های مرتضی پاشایی گوش بدهیم.. آمدند اعتراض کردند که پس لب تاب چی؟ جلویش دوربین دارد و حیثیتمان را بر باد میدهد.. جناب رئیس فرمودند؟  عهههه راست میگیا.. خب لب تاب را که نمیتونیم ممنوع کنیم لطف کنید همه روی دوربین های وب کم را با کاغذ بپوشانید.. از ترم سه به مزخرف بودن این قانون پی بردند و بیخیالش شدند.. حالا جلسه میگذاشتند که وا مصیبتااااا وایبر؟!  فیس بوک؟! یعنی جرمش با فساد فی الارض برابر بود.. اخ که چقدر یواشکی فیس بوک و وایبر و وی چت محل تخلیه احساسمان بود.. اخ به خاطر آن حجم از دلهره و دلشوره برای بدیهی ترین کار  دنیا.. زمان فارغ‌التحصیلی هم کلاغ ها خبر برده بودند که ما عضو گروه تروریستی فیس بوک هستیم.. تا هفت جدمان رو بردند استغفارات.. آخ که چه روزهای بدی بود.. آخ که چقدر آبرو بر باد میدیدیم.. به خود کشی فکر کردیم.. با بچه ها تصمیم گرفتیم جلوی آموزش و پرورش بنزین بریزیم روی خودمان.. به چه جرمی؟  عضویت در شبکه اجتماعی.. فقط عضویت.. 

حالا من کجای دلم بگذارم این تدریس مجازی را؟! چطور هضم کنم برنامه شاد را؟ چطور به دانش آموزم بگویم برو گوشی بخر.. اینترنت.. شبکه اجتماعی.. یک موقع وسط تکنولوژی عصمتش بر باد نرود؟

ای دو صد لعنت بر این سیستم پوسیده.. 

  • وارش بارانی

چون حوصله جواب پس دادن در اینستا را ندارم بیخیال نوشتن میشوم و کلمه مازندرانی اش میشود چنگ!  Cheng شده ام! ذهنم چنگ شدهو نمیتواند بنویسد.. از بس ایده های خام را رها کردم که ولش کن فلانی بخواند چه می گوید.. که استوری را کلوز فرند کن.. و این می شود یاد اور همان جمله ای کع دوست داشتنی نیست: در نطفه خفه اش کردیم...

خلاصه که جمله های بی در و پیکر و بی ربط را همین جا مینویسم.. مثل شیر ابی که بعد از قحطی باز میشود و اول اب گل الود میریزد.. اما بلاخره زلال می شود. 

  • وارش بارانی

یادم نیست اما حتما قبلا گفتم،  در مورد اون فوبیای جا موندن و از دست دادن.. 

وقتی به عمق ماجرا نگاه میکنم نمیتونم باور کنم که این همه سال گذشته.. و مثلا از 91 که رفتم دانشگاه 8 سال گذشته از سال 88، ده یازده سال میگذره.. از سال 86 که محسن پورعباسی رو دیدم 12 13 سال.. از سال 84 که رفتم مدرسه نمونه 14 15 سال.. این عدد ها خیلی بی معنی ان، یعنی وقتی فکر میکنم این همه سال گذشته میترسم.. میترسم از اینکه دیر شده.. از اینکه جا موندم.. از اینکه من هنوز همونم اما همه چی عوض شده.. وقتی میبینم آدمای اون موقع الان چقدر فاصله دارن با اون روزا،  میترسم.. 

وقتی یه پیج یا وبلاگ پیدا میکنم که جذبش میشم میشینم و کل ارشیوش رو میخونم و درد میکشم و لذت میبرم.. پرت میشم به سالهای قبل و حس ها و آرمان ها و آرزوها.. و اون فوبیای لعنتی که همه رفتن و من موندم اینجا.. من جا میمونم.. همیشه جا میمونم.. پیگیر تر از همه ام ولی جا میمونم.. از ثبت نام دانشگاه.. از انتخاب واحد ها از کلاس ها  از خبر ها از گذر هایی که باید میکردم و نکردم.. من یه جایی دیر رسیدم و گذر نکردم و همیشه تو این فوبیا خواهم موند.. 

  • وارش بارانی

فکر میکنم ویروس ها تا بدن ضعیف و نحیف منو میبینن دستاشونو میزنن به هم و یه هفته ده روزی خودشونو به یه بدن خوش ویروس مهمون میکنن.. از هر موج آنفولانزای اومده هیچ کدومو رد ندادم.. یک هفته تب و لرز.. درد و بی اعصابی و همزمان باهاش کار.. عملا کل خانواده بسیج میشدن تا نمیرم! یکی کارای خونه رو میکرد یکی سوپ میاورد یکی سرم وصل میکرد خلاصه کفن رو فروختم و همین یکی دو هفته پیش بلاخره لباس عافیت پوشیدم.. 

اما کرونا که امیدوارم بدنم بعد از اون همه روزها و شب های سخت کمی ادب شده باشه و زرتی نگیرتش.. تا الان که چیز خوبیه.. تعطیل مون کرده که خودش خیلی حال میده! مرز های رعایت بهداشت فردی رو جا به جا کرده و چیزی که خیلی دوست دارم اینه که مجبور نیستی دست بدی و روبوسی کنی.. چقدددر متنفر بودم از این روبوسی های الکی و مجبوری که به کدوم قانون نانوشته ای سه بار بود.. خداکنه این ویروس این فرهنگ غلط رو از بین ببره تا حرمت آغوش ها ازبین نره تا فقط دست کسیو لمس کنم که از فشردنش لذت میبرم تا کسیو بغل کنم و ماچ و بوسه که واقعا از دیدنش به اون اندازه ذوق کرده باشم! کرونا مچکریم.. 

  • وارش بارانی

فکر کنم اول راهنمایی بودم تو یه جمعی که یه استادی که خیلی قبولش داشتم هم اونجا بود گفتن خواننده مورد علاقتون کیه؟  من گفتم نوید و امید!  اون موقع یه نوید و امیدی بودن همراه ابی یه آهنگ خودن که منم خیلی خوشم اومده بود.. بعد استادمون برگشت گفت وقتی تلوزیون ما اجازه پخش ساز نمیده و موقع پخش موسیقی سنتی گل و بلبل نشون میدن این میشه سلیقه جوون های ما.. 

اون لحظه خیلی حس بدی بهم دست داد، دوس داشتم هرچی که استامون گوش میده رو گوش بدم واسه همین شروع کردم به گوش دادن الویس پریسلی، کریس دی برگ و شجریان.. 

اوایل به خاطر ژستش.. بعد تر که اومدم دبیرستان بیشتر فهمیدم، بیشتر لذت بردم و این شد که همیشه مدیون استادم بمونم.. بعد از 88 و اون ماجرا ها عزیز تر شد.. آدم های بیشتری دوسش داشتن و حالا اینستاگرام پره از پست ها و استوری های بیماری استاد شجریان.. اما من میگم محمدرضا شجریان نمیمیره چون هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق.. چون صدا.. صدا.. صدا همیشه موندگاره

  • وارش بارانی

هرچقد یک چیزی قدمتش بیشتر باشد عمق بیشتری دارد و هرچقد چیزی عمیق تر باشد عوض کردنش هم سخت تر است مثل همین سبک زندگی مردسالارانه که اینبار نه در ایران بلکه در همه جای جهان ریشه دوانده است. 

متنفرم از آن پیام تبریک که به دنیا آمد تا دختر کسی باشد،  ازدواج کرد تا همسر کسی باشد.. 

چطور میتوان اینگونه روح و جسم یک بشر را نادیده گرفت و بعد دم از مهربانی و عشق  و صلح زد؟ 

زن مکمل مرد نیست.. زن خود مستقل است، زن فقط یک آدم است، نه یک کلمه پیش نه یک کلمه پس.. 

زن ناز و مرد نیاز نیست..  زن و مرد هر دو هم ناز دارند و هم نیاز چون فقط یک آدم هستند.. 

زن به خاطر روحیه لطیف و این خزعبلات کارش خانه نشینی و رفت و روب و پخت و پز و تربیت فرزند صالح نیست.. زن و مرد هر دو برای گذران زندگی باید کارهای خاصی را انجام دهند، هر دو به علت اشتراک 23 کروموزم در تولید مثل سهم کاملا یکسانی نسبت به فرزند دارند.. دامن پر مهر و بهشت زیر پا، کشکی بیش نیست.. بهشتی اگر باشد صرفا به خاطر زاییدن به کسی تعلق نمیگیرد.. انسانیت میخواهد که هر آدمی فارغ از جنسیت میتواند انسان هم باشد.. 

زن فقط یک آدم است، درجه دو نیست،  خلق شده تا زندگی کند نه اینکه به زندگی کسی دیگر اضافه شود. 

حق برابر مستلزم داشتن وظایف برابر نیز هست.. 

و جهان چه جای زیبا تری برای زیستن بود اگر این مرز بندی های مسخره وجود نداشت. 

  • وارش بارانی

من غمگینم برای هواپیمایی که تکه تکه شد، غمگینم برای آرزو هایی که رفت، غمگینم چون میفهمم.. تردید فرودگاه امامو میفهمم.. لحظه خدافظی رو میفهمم.. غم و غم و غم.. غمه که گر گریزم کجا گریزم.. غمه که گر بمانم کجا بمانم.. من میفهمم تماشای سو سوی چراغ هواپیما رو از اتوبان تهران قم.. من میفهمم اون پله برقی لعنتی رو.. من غمگینم برای قرمه سبزی های فریز شده و عکس های سوخته.. برای اون همه تلاش.. برای اون همه زجر.. برای اون همه امید.. من اونقدر غمگینم که نمیفهمم چی مینویسم.. 

  • وارش بارانی

طبق عادت روزی چند بار اینترنت رو روشن میکنم و تازه میفهمم چقد زندگی ما به تلگرام و اینستاگرام وابسته بود،  چک کردن اخبار و با خبر شدن از اوضاع دوستان و آشنایان، که غیر این حس دوران چاپارخانه و کبوتر نامه بر بهت دست میده.. این که بنزین گرون شده حقیقتا برام مهم نیست،  هرچند روی کاغذ تصمیم مثبتی به نظرم میاد اما در عمل با دخل و خرج مردم نمیخونه،  اما برام مهم نیست چون ماشین ندارم و گرونی های بعد از اینم مهم نیست چون خیلی وقته آرزوهامونو بر باد دیدم. پراید 50 میلیونی رو نمیتونم بخرم 500 میلیونم بشه نمیتونم بخرم پس بذار بشه.. خونه 500 میلیونی رو نمیتونم بخرم 5 میلیاردی رو هم نمیتونم بخرم پس بذار بشه.. 

اعتراض و عدالت خواهی؟  راستش اون موقعی که ما فکر میکردیم میشه با اعتراض و فعالیت های مدنی چیزیو عوض کرد خیلی جوون تر بودیم.. حتی حق رای نداشتیم اما شور داشتیم، هیجان داشتیم، و هزار امید و آرزو.. اما دیدیم شاعر هایی که شعرهاشونو از حفظ بودیم به ناکجا آباد رفتن.. رفقای دانشجوی نخبه بهترین دانشگاه ها یکی یکی نیست و نابود شدن و چنان این حس آزادی خواهی ما در نطفه خفه شد که امروز شدیم این نسل منفعل که تنها نگرانی مون اینه این شغل بخور نمیر مونو از دست ندیم،  اعضای خانوادمون آسیب نبینن و خواسته هامونم در حد وصل شدن اینترنت و سرگرمی های روزمره تنزل پیدا کرده. 

  • وارش بارانی

از یه مسائلی باید بگذری تا یاد بگیری چطور رفتار کنی، مثلا امروز به یه دانش آموزم گفتم من کاملا میفهمم چی میگی.. چون خودم از یه محیط کوچیک رفتم تو مدرسه تیزهوشان و با یه خانواده متوسط دوستای پولدار داشتم.. وقتی بهش گفتم منم مثل تو بودم یه حس خوبی اومد تو چشاش.. باید کنکور داده باشی تا بفهمی نباید به دانش آموز زنگ بزنی و رتبه شو بپرسی.. باید خوابگاهی بوده باشی تا بفهمی چقد یه زنگ و احوال پرسی تو شهر غریب میتونه حالشو خوب کنه.. باید عروسی گرفته باشی تا بفهمی یه عروس چقد استرس داره.. باید دست تنها عروسی گرفته باشی تا بدونی یه جمله رو من حساب کن چقد حال دوستتو خوب میکنه.. باید عروس بوده باشی تا بدونی شب عروسی فقط باید دستاشو بگیری و بگی بی نظیر شدی.. بدونی بهترین هدیه ای که میتونی بهش بدی اینه که خودتو دریغ نکنی با جون و دل تو جشنش باشی.. باید بی پولی کشیده باشی تا بدونی یه تعارف ساده چقد ارزش داره، باید بی ماشینی کشیده باشی تا بدونی حس پیاده کز کردن چیه.. باید از سوال و جواب ها کلافه شده باشی تا یاد بگیری از کسی نپرسی کی ازدواج میکنی کی خونه میخری کی بچه دار میشی چقد حقوق میگیری... اینا همش با تجربه به دست میاد، شاید کمی دیر اما اینکه بعد این تجربه ها یاد بگیری فکر کنم هدف از زندگی همینه.. 

  • وارش بارانی

میگه من از صفر شروع کردم دستامو گذاشتم رو زانو هامو بلند شدم، شب بیداری کشیدم، زحمت و زحمت و زحمت.. 

اره تو کار کردی، ولی اگه به واسطه اینکه بابات پولدار بود آشناهای پولدار نداشتی کسی طراحی ویلاشو میداد دستت؟ اگه بابات برات دفتر گرون قیمت نمیخرید مشتری های لاکچری میومدن سراغت؟ ایا همه ادما میتونن با لیسانس دانشگاه ازاد، برند بشن؟ اگه لباسات لاکچری نبود و گوشیت آیفون نبود میتونستی پروژه های دریاکنار رو برداری؟ اصلا تو دریا کنار راهت میدادن اگه ماشین زیر پات نبود و با اسنپ میومدی؟.. 

اره زحمت کشیدی ولی نگو از صفر، تو بستری که آماده بود فقط بی عرضه نبودی تونستی یه میلیاردو بکنی یک میلیارد و دویست.. 

اون یکی میگه خونه و ماشینمو خودم خریدم بدون کمک.. میگم یعنی هیچی؟ میگه بابام فقط ده تومن بهم داد و پدر زنم 5 تومن.. 

اره عزیزم اون موقعی که 15 تومن کمک داشتی و 40 تومن وام برداشتی قیمت کل خونت شد 80 تومن، یعنی یه کم عرضه داشتی و از حقوق کارگریت پس انداز کردی و 25 تومن پول داشتی.. پس الان خودتو با من مقایسه نکن که اگه یه صفرم بذارم جلوی اون 25 تومن نمیتونم.. اون کمکه باباهه هنوز همون ده تومنه ولی ارزشش برای من دیگه اونقد نیس.. 

 

  • وارش بارانی