وارش بارانی

اینجا برای از تو نوشتن فضا کم است

وارش بارانی

اینجا برای از تو نوشتن فضا کم است

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

نمیدانم چطور شد که برایش حرف زدم، از روز و شب ها از حسرت ها و آرزو ها از خواستن ها و نشدن ها از رفتن ها و نرسیدن ها..چیزی نمیفهمید اما شاید آن لحظه ها فقط نیاز بود ک حرف بزنم..شاید هم میفهمید

گفت کتاب هم میخونی؟ لاف آمدم و گفتم زیاد..گفت داستان زندگیت مرا یاد فلان پارت کتاب شازده حمام انداخت..بیا این رو بگیر و بخوان..گفتم چشم..

بعد از آن روز، هر وعده ک مرا میدید میپرسید کتاب تمام شد؟..من با شرمندگی میگفتم نه..

انگار همه کار و بار دنیا بر سرم ریخته بود و یک جور حساسیت هم در من ایجاد شده بود ک بیخودی مقاومت میکردم در برابر خواندن!

کم کم سعی کردم کمتر ببینمش و در بروم..اما مثل اجل معلق بالا سرم حاضر میشد که ای بابا هنوز تمام نکردی..دو سه بارم سوال کرد که کتاب پاره نشده باشه؟ تا نخورده باشه؟؟

بلاخره قوباغه رو قورت دادم برنامه ریزی کردم وقت خالی کردم و همان پارت کوچک از کتاب قطور شازده حمام را خواندم و با سلام و صلوات کتاب را تحویل دادم!

وقتی حس کنی کسی تورا مجبور به کاری میکند وقتی حس کنی ناچاری وقتی حس کنی درون یک محوطه بسته محبوسی مثل من قفل میکنی!

 رشته اش جامعه شناسی بود..گفتم کتابای حسن نراقی رو خوندی..گفت نه..دوتا از کتابای نراقی را برایش بردم و هنوز بعد چند هفته نپرسیدم که خواندی یا نه!

خب قاعدتا وقتی بخواند پس میدهد!چرا هر روز سوال کنم..

امید که این روش تربیتی موثر واقع شود و نام برده متنبه شود..


  • وارش بارانی
سلام ای یار مهربانم
روزگاریست در هیاهوی این عصر ارتباطات ارتباطم با تورا از دست داده ام، روزگاریست در سکوت در گوشه خانه نشسته ای و ارتباطات مرا می نگری..
چه زننده است رقص غبار لا به لای صفحات تو..
چه زننده است ورق نخوردنت..
چه زننده است نادانی ما
و ما چه میدانیم قدر تو چیست؟
و ما چه میدانیم چه بر سر خود آورده ایم؟ و ما چه میدانیم جهل مدرن را..
کتابه نخوانده مرا ببخش..ذهن پر شده با خزعبل مرا ببخش
عشق و پرستش مهندس بازرگان مرا ببخش که به خاطر کهنه بودنت به خاطر نا شکیبایی رهایت کردم..
سو و شون سیمین مرا ببخش که عصبانیتم را با پاره کردن صفحاتت فرو نشاندم
دیوان فروغم مرا ببخش که از وقتی نسخه الکترونیکت را روی موبایل دارم دیگر سراغت نیامدم
و شما همه یاران وفادار خاک گرفته کتاب خانه کوچم..مرا ببخشید


  • وارش بارانی