اولین بار این جمله رو پشت یه تاکسی بی سیم خوندم، اون موقع نمیدونستم ایه قرانه و دانشگاه هم نرفته بودم تا در کلاس معارف استاد در مورد تفسیر های نادرست از قران این ایه رو مثال بزنه و بگه بعضی ها معتقدن پس خدا دارای دست و پا هست..
فقط یاد یکی از دوست های پدرم افتادم اسمش یدالله بودو ما بهش میگفتیم عمو یدی! بخشی از خاطرات کودکی من با عمو هایی گذشت که هر کدوم خیلی گذری با ما رفت و امد داشتند و بعد ها به زباله دان تاریخ پیوستن
یکی از دلایلی که عمو یدی رو فراموش نمیکنیم اینه که یه سرویس چای خوری برامون هدیه اوردن که یه قندون ازش باقیه و هنوزم بعد سالها قندون فابریک خونه ماست..
شاید هیچ وقت عمو یدی و خانومش و حتی بچه هاش، رامین و کامران و انسیه مارو یادشون نیاد اما من همیشه با دیدن اون قندون یادشون میفتم..و یه تصویر مبهم از کارت بازی با پسراش میاد تو ذهنم..
کارت بازی از بازیای محبوب کودکی من بود..شاید علاقه و استعداد های بعدی در حکم نشات گرفته از همون کارت های کهنه و تو عرق دست مچاله شده با عکس رونالدو برزیلی کچل و امثالهم باشه
اما قرار نبود از خاطرات کودکی بنویسم، میخواستم بگم واقعا یدالله فوق ایدیهم...همین
- ۳ نظر
- ۲۱ مرداد ۹۶ ، ۱۴:۲۵