زن خانه
احساس عجز سر و پای وجودم را میگیرد وقتی به زن خانه بودن فکر میکنم..چقدر محال و نشدنیست به فکر همه چیز بودن، چقدر سخت است که بدانی فلان فروشگاه ارزان تر حساب میکند و به نفع زندگیت هست که از آنجا خرید کنی..چقدر سخت است که اهمیت بدهی نانوایی خیابان بغلی نان های با کیفیت تری طبخ میکند و بهتر است از آنجا نان بخری..چقدر سخت است میان این همه شلوغی و دل مشغولی به فکر جزئیات این چنینی باشی..
و چقدر سخت تر و محال تر است زن خانه امروزی بودن! که باید در عین پایبندی به قوانین سنتی زنه خانه بودن آنها را ترکیب کنی با وجهه اجتماعیت با درس و بحث! با تلگرام و اینستاگرام..چقدر محال و سخت است که هم قرمه سبزیت خوب جا بیفتد تا مادرشوهر جان به به و چه چه کند هم زیبا و آراسته باشی در حد ستارگان هالیوود تا شوهرجان فیلش یاد هندوستان نکند هم سخت کار کنی تا آخر ماه یک جا بریزی در دهان همیشه باز اژدهای بانک، که اگر نریزی خودت را قورت میدهد. هم این پایان نامه لعنتی را تمام کنی و از شر استاد و دانشگاه و آموزش خلاص شوی..
پیچیده است، روی لبه تیغ راه رفتن است..در این دنیای سرگیجه کنونی سخت ترین شغل حتی قبل از خبرنگاری و کارگری معدن، زنه خانه بودن است!
- ۹۵/۰۴/۰۶