وارش بارانی

اینجا برای از تو نوشتن فضا کم است

وارش بارانی

اینجا برای از تو نوشتن فضا کم است

تجربه های تازه

شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۳۰ ب.ظ

روزهایی که میگذرند و به سن اضافه میکنند انگار بیشتر از هر زمان دیگه ای حرف برای گفتن دارند، اینقدر زیاد که وقتی نمیتونم بنویسم ذهنم پر میشه از جمله هایی که بی هیچ سر و ته ای سرگردان اند و دلم میخواد بیشتر بیننده باشم تا گوینده، از مکان های جدید که برمیگردم نیاز به زمان دارم تا بفهمم کجا بودمو و چی شد، از ملاقات آدم های جدید چیزی دست گیرم نمیشه، احساس میکنم که  ذهن من روندی از پیر شدن و تحلیل رو آغاز کرده و یا شاید در حالت مثبت اندیشانه این ها نشانه ای از نوعی بلوغ باشه.

تجربه های این روزها مدام در حال نقض کردن افکار گذشته است، در مسیری از سوی ایده آل ها به سوی حقیقت ها. آدم ها، خیلی عادی تر از عادی هستند، فرقی هم نمیکند دانشجوی ارشد دانشگاه تهران باشند یا کارگر ترمینال جنوب یک چیز مشترک در همه آنها هست، یک تمایل به خودنمایی در همه زن ها و یک چشم های تصمیم گیرنده در همه مرد ها. همه ما اسیر تعریف و تمجید دیگران و هنجار اکثریت هستیم.

زمان به سرعت در حال عبور است و من خوشحالم که زمان میگذرد، جایی خوانده بودم این اصلا خوب نیست، اما خب هست..این روزها خوشحالم که روزها شب می شوند و من هنوز از دست نرفته ام، هنوز ساعت شنی خالی نشده است، بماند که خیلی وقت بود که صدای شمارش معکوس را شنیدم. مرگ الزاما مرگ جسمانی نیست، اتفاقی هست در زندگی آدم ها که در لحظه فریز میشوی و از آن پس به جای حرکت در عرض در طول سقوط میکنی..


  • وارش بارانی

نظرات  (۱)

سلام
ادمهای این دوره زمونه کلا پیچیده تر شدن
هر چند قیافه هاشون داده میزنه چه هستن و چی میخوان
اما نمیشه خیلی معادله شون رو حل کرد
اما میشه کاری کرد که خود ادم از لحظه هاش بیشتر لذت ببره
موفق و پیروز باشید
پاسخ:
ممنون😊

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی