وجهه خوب!
از جمله اموری که همیشه دست و پای مارو میبنده و مانع از یک سری تجربیات میشه وجهه خوبه، یا بهتر بگم ترس از خراب شدن وجهه خوب! میتونه چیز مثبتی باشه، مثلا من ذاتا از سیگار و قلیون بدم نمیاد اما هیچ وقت امتحان نمیکنم چون وجهه خوبی نداره!!
خب این شاید یک مثال نادر مثبت باشه، و در اکثر مواقع این حس چیزی جز یک حس عوام گونه مصلحت اندیش محتاط و نان به نرخ روز خور نیست..
دوست داشتم خیاطی یاد بگیرم، اما حس میکردم اصلا وجهه خوبی ندارد یک دختری که در فلان دانشگاه فلان رشته را میخواند برود بنشیند بین یک مشت ترک تحصیل کرده و عشق شوهر کردن و بخواهد خیاطی یاد بگیرد..من را چه به آن فضا! پس کلاس و پرستیژ چه می شود؟!
اما این روزها که بین هوا و زمین معلقم..در شرایطی که نه تکلیف فارغ التحصیلی لیسانسم معلوم است، نه تکلیف شروع ارشد، نه تکلیف شروع کار و نه هیچ چیز دیگری مربوط به شخص خودم..در شرایطی که در جواب سوال های اطرافیان که چه میکنی این روزها؟ از درون منفجر میشوم اما فقط لبخند میزنم و میگویم فعلا معلوم نیست، در این نقطه تصمیم گرفتم بگویم گور بابای وجهه!
رفتم و کاری که همیشه به آن علاقه داشتم را شروع کردم، نمیدانم شرایط اجازه ادامه میدهد یا نه اما مهم این بود که شروع کردم، مهم این بود که به درجه ای رسیدم که اینکه وجهه ام چه میشود برایم مضحک و خنده دار است..
- ۹۵/۰۷/۱۵