روزهای گذشته
روزهای بدی رو پشت سر گذاشتم..روزهایی که خودمم نمیدونستم چمه، که واقعا این همه غصه واسه ناراحتی جسمیه؟ توانایی گریه کردنم به توان رسیده بود..حتی نمی تونستم در مورد خودمون حرف بزنم..فکر میکنم لازم بود که پیش روانشناس هم برم چون اصلا طبیعی نیست در جواب هر سوالی گریه کنی..و طفلک بهنام که ناچار بود همه ی این افسردگی ها رو تحمل کنه و هیچ جواب درست درمونی برای سوالاتش پیدا نکنه..
هر روز به خودم یاداوری میکردم که دلیلی واسه ناراحتی نیست..من هستم..همسرم هست..خانواده ام هستن..کارم هست درسم هست..همه چی سرجاشه، پس چته لعنتی؟!
اما اون ترسی که دو سال پیش تو دلم ریختن از نوع دیگه ایش برگشته بود..ترس از دست دادن..
اینبار باعث شد ایمان بیارم که هیچ چیز مهم تر از سلامتی نیست..که واقعا خوشبختم که الان هر دومون سلامتیم..چه جسمی و چه فکری..
جالبه که اینبار هم این حس های مزخرف تو دی ماه سراغم اومد و باعث شد واقعا از ماه تولدم برای همیشه بدم بیاد
خواستم نذر کنم اما چیزی به ذهنم نرسید گفتم فقط اگه حالم خوب شه یه کار خوب میکنم، و الان نمیدونم چیکار کنم..
خداروشکر برای سلامتی
کاش کسی این حس هارو تجربه نکنه
- ۹۶/۱۰/۲۰
انشاالله هر روزتون بهتر از دیروز ...