تو این چند سالی که از دبیرستان فاصله گرفتیم خیلی با بچه های مدرسه در ارتباط نبودم به لطف دانشگاه و پایتخت نشینی از دورهمی ها و کافه گردی هایی هم که بچه ها میزاشتن محروم بودم، اما چک کردن عکس پروفایل بچه ها به لطف وجود شبکه های اجتماعی اینو نشون میداد که اکثرا در یک سیر تکاملی مشغول تحولن! امسال بچه ها تصمیم گرفتن که یک دورهمی را با حضور ما برگزار کنن..چند روزی هماهنگی ها طول کشید تا اینکه امروز مشخص شد.
خیلی احساس غریبگی میکردم احساس میکردم نمیتونم خودم باشم و باید ادای آدمای دیگه رو دربیارم..من که یکی از شلوغ ترین دانش آموزای کلاسمون بودم الان شده بودم ساکت ترینه جمع و البته ساده ترین..دانش آموزی که تا آخرین روز مدرسه جز امل های کلاس محسوب میشد و با و مقوله پیرایش آشنایی نداشت امروز زیر اون آرایش غلیظ و زننده اصلا برام قابل شناسایی نبود..خیلی برام عجیب بود که اکثرا در حد عروسی رفتن آرایش کرده بودن گوشی های آنچنانی لباس هلی آنچنانی و همش هم سعی در به رخ کشیدن این مسائل داشتن..خیلی عجیبه که آخرین تصویرت از یه رفیق قدیمی یه قیافه مضحک و خنگ تو لباس مدرسه باشه و حالا ببینی با موی بلوند و یه بوت بلند منتظره دوست پسرش با BMW بیاد دنبالش
به این فکر کردم دانشگاه هر چقدرم مزخرف باشه چقدر میتونه آدما رو عوض کنه، آدمایی که روزهایی خیلی هم به هم احساس نزدیکی میکردن اما الان هر کس یه طرز فکری داره که اونو از جمع دور میکنه چقد چهار سال میتونه مهم باشه..حالا اون دوستمو که قبل دانشگاه ازدواج کرده بود و امسال جدا شد رو کمی درک کردم..چقدر زمان و مکان تأثیر گذاره میزان قرابت فکری بچه هایی که دانشگاه شون به هم نزدیک تر بود خیلی بیشتر بود
هرچی به پایان روزهای دانشگاه نزدیک تر میشم بیشتر به روزهای اول فکر میکنم..به این دوران پر تلاطم..به این تغییرات..
- ۵ نظر
- ۲۸ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۳۱