به بهانه اعتصاب در دانشگاه صنعت نفت:
دانشگاه ها می تواند در گروه های مختلفی تقسیم شود اما اگر از دید آینده شغلی نگاه کنیم سه نوع دانشگاه داریم:
1. دانشگاه علوم پزشکی
اگر بیمارستان را صنعت بدانیم به نظرم دانشگاه علوم پزشکی در این حوزه موفق ترین است، درصد بالایی از فارغ التحصیلان خود را در صنعتش مشغول به کار میکند(نسبت به سایر دانشگاه ها)،طرح نیروی انسانی دارد، بیمارستان ها کاملا زیر نظر دانشگاه و متخصصان علمی اداره میشود، از نظر علمی به روز است و تولید علم خود را با سرعت خوبی به کاربرد میرساند و دانشجویان از همان ترم های اول با صنعت خود در ارتباطند
2. دانشگاه های بورسیه ای
تقریبا همه فارغ التحصیلان خود را موظف است که وارد صنعت مربوطه کند، دانشجو از ابتدای آغاز تحصیل شاغل محسوب میشود و حقوق میگرد و در ازای آن قوانین خاصی را رعایت می کند. یکی از دغدغه ها در مورد این دانشگاه ها علاوه بر هزینه سنگین برای دولت دغدغه سواد دانشجو است. نظر بر این است که به دلیل نبود انگیزه کافی (شاید) دانشجو در اینجا بی سواد بار می آید. البته مزیت این دانشگاه این است که دانشجو را در سن 18سالگی تحویل می گیرد و موقعی که خمیر شل است آن را همان طور که میخواهد با توجه به اهداف سازمان شکل میدهد، که البته این که تا چه حد در این راستا موفق است خود مسئله ای جداگانه است
3. سایر و اکثر دانشگاه ها
هیچ ارتباطی بین صنعت و دانشگاه برقرار نیست، آمار بیکاری بالاست آمار پارتی و رانت و فساد های اداری تقریبا بیشتر از دو صنعت فوق است، دانشجویان به دسته های متعددی تقسیم میشوند از جمله دانشجو نما ها!،به دنبال دختر بازی پسربازی دانشجو ها،درس خوان های تارک دنیا،استعداد های برتر، فرار مغزها و هزاران دسته دیگر که در بین اینها میتواند قرار بگیرد، که البته آثاری از این دسته بندی در دو دانشگاه فوق هم میتواند یافت شود. همین تناقض ها در این دانشگاه ها خود دردسر بزرگی است..مثلا : علی با رتبه نسبتا خوبی در دانشگاه تهران مدیریت خواند فوق لیسانس گرفت با بیست ملیون سرمایه حاصل از کارهای ساده دانشجویی در این سالها و وام و کمک خانواده در تهران اتاقی کوچک اجاره کرد بعد از چند ماه با نخواندن دخل و خرج مواجه شد و تهران را ترک کرد و ترجیح داد با آن بیست ملیون در شهرستان خودش مغازه ای رهن کند و شغل آزادی را از صفر شروع کند..یعنی با حدود بیست و پنج شش سال سن از صفر شروع کند و از این همه سال تحصیل فقط به پز دانشگاه تهرانی بودن خود اکتفا کند که متاسفانه برایش آب و نان نمی شود. حسن از آن پسر های فشن و دخترباز و باهوش هیجانی..در دانشگاه آزاد شهرش عمران خواند در سالهای آخر تحصیل با دوستانش شرکتی کوچک در راستای هوشمند سازی منازل ثبت کرد فوق لیسانس در همان دانشگاه آزاد قبول شد و بلافاصله بعد از قبولی در فوق لیسانس دانشگاه آزاد در دانشگاه دولتی شهرش که از قضا یکی از بهترین دانشگاه های فنی کشور است مشغول به تدریس میشود( به لطف یک پارتی نسبتا بزرگ) با دوست دخترش که شش سال باهم بودند ازدواج میکند و در حال حاضر با بیست و پنج شش سال سن هم جوانی اش را کرده هم صاحب زن و زندگی و خانه و ماشین و شأن اجتماعی است (استاد دانشگاه هست خب).
به شخصه در این داستان شیوه دانشگاه اول را بسیار می پسندم و به این فکر میکنم چه میشد همه صنعت ما این گونه بود مثلا سر در یک کارخانه مینوشتند:
جمهوری اسلامی ایران
وزارت صنعت و معدن
دانشگاه خواجه نصیر الدین طوسی
مرکز آموزشی صنعتی راه سازان فردا!
یا مثلا:
جمهوری اسلامی ایران
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
دانشگاه شهید بهشتی
سازمان آموزشی خدماتی برنامه ریزی شهری
پی نوشت : همه مثلا ها مثلا است
پی نوشت2: همه چیز صرفا نظر و سلیقه شخصی است
- ۵ نظر
- ۲۷ دی ۹۴ ، ۲۳:۲۶