خستگی
خستگی میتونه ناشی از یه پیاده روی طولانی باشه، اونقدر طولانی که هیچ کتونی نایک فری رانی هم جوابشو نده...خستگی میتونه ناشی از یه صبح زود از خواب پریدن و رفتن سمت تجریش و ارتفاعات باشه اونقدر خسته که تو مترو با صدای : <دوناتای تاریخ روز دارم..ریمل زد آب دارم نمونه اش رو چشم خودم هست پخش نمیشه فیتیله ای پاک میشه کسی خواست بیارم از نزدیک ببینه> خوابت ببره و چند ایستگاه بعد پیاده شی...خستگی میتونه خیلی چیزا باشه..
اما بدترین نوعش حس تلفیقی از خستگی و ناامیدی هست که درست در مرکزی ترین روز امتحانات به سراغت میاد و حالت رو بهم میزنه از همه چی..از این تصویری که در هر ساعت شبانه روز عده ای دورو برت مشغول خوندن هستن..از این کتابای دروس عمومی که میشه تو یه خط خلاصه شون کرد اما مجبوری عین جملاتشو تحویل یک فردی با نام جعلی استاد بدی..از این درسای اختصاصی که از فرط سخت بودن و زیاد بودن فقط باید روشون بالا بیاری!
دلت برای یه ساعته بی استرس تنگ میشه..دلت یه شب بی دغدغه میخواد..دلت یه زمان بی مصرف میخواد..یه خلسه طولانی..یه موزیک آروم..
- ۹۵/۰۳/۲۴