وارش بارانی

اینجا برای از تو نوشتن فضا کم است

وارش بارانی

اینجا برای از تو نوشتن فضا کم است

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلتنگی» ثبت شده است

دلتنگه تهرانم..

مکانی که هیچ وقت با زمانی که توش بودم یکسان نبود..زمانی که دوست دارم فراموشش کنم و مکانی که مدام یادآوری میکنم یک پاردوکسی جالبی در من به وجود آورده.

تهران، شهری که هیچ وقت یک غول آهنی بزرگ ندیدمش..شهری که اونو مقصر غربت و تنهایی خودم ندونستم

من هنوز هم در تهران یک آدم دیگه ام..ساکت ترم..بیشتر میبینم..بیشتر راه میرم..بیشتر میشنوم..و بیشتر میخونم..

تنهایی در تهران یک درد مشترکه..درد نیست..یخشی از زندگی دانشجوهاست..این جمعیت عظیمی که ساکن کوی اند و هر کدوم صاحب یک دنیای بی نهایتن..وقتی این دنیاهای موازی بدون هیچ برخوردی از کنار هم رد میشن  تصویر جالبیه..

نه تنها دانشجوهای شهرستانی بلکه اکثر آدما ها در محیط پایتخت این طورن..یا شاید به نظر من این طور اومدن..آدم های تنهایی که ساعت ها در کتاب فروشی ها راه میرفتند و کتاب ها رو ورق میزدن..زوج هایی که گوشه یه پارک خلوت نشسته اند و احساس مبادله میکنن..مرد های میانسالی که تنها و  با یک فلاسک چای میان کوه و میشینن و فکر میکنن

تهران، این شهر بی استیل دوست داشتنی ما هم همینه..درست مثل آدم هاش..همینقدر تنها و ساکت

  • وارش بارانی

گفت چرا اینقد بهم ریخته ای؟..شروع کردم یک ریز حرف زدن که لب تابم هنگ کرده..شارژر گوشیم گم شده..هوا خیلی گرمه..اتاق نامرتبه..درسام مونده..گزارشارو ننوشتم..گفتم و گفتم و گفتم...

نوچ کش داری گفت و سرشو برگردوند..اینا چیزی نیست که اینجوریت کنه

سکوت کردیم..

نگاش کردم..

چشم تو چشم شدیم..

گفتم خب آره..راستش دلم..

دلم تنگ شده...

  • وارش بارانی