وارش بارانی

اینجا برای از تو نوشتن فضا کم است

وارش بارانی

اینجا برای از تو نوشتن فضا کم است

این روزها اونقدر فشار رومه که طاقت هیچ حرفی رو ندارم، به شدت خسته ام، دلم میخواد یه جایی که فقط اسمش خونه باشه رو بگیریم و فقط تموم شه بعدش درو ببندم و یه دل سیر گریه کنم.. دلم میخواد روزها و شبهایی بیاد که دیگه به این چیزا فکر نکنم.. دلم میخواد دیگه نشنوم که دیگران چقد بسازن که یاد بگیر که تحمل کن که چقد ضعیفی.. دلم خونه ای رو میخواد که بهنام هر روز بیاد توش، باهم غذا بخوریم دعوا کنیم فوتبال ببینیم و عادی ترین آدمای این جهان باشیم.. من از همه آدم هایی که با حرفاشون آزارم میدن ناراحتن.. من بخشنده ترین نیستم.. من امشب یه دختر به شدت دلگیرم که چیزهایی برام شدن حسرت که حق طبیعیم بوده.. خوش به حال همه شما که شوهرتون اونقدر پول داشت که همه کارا رو خودش کرد، اصلا خوش به حال همه شما که چون شوهرتون پول نداشت کاری ام نکرد.. اما منت نشنیدین برای چیزهایی که از حق طبیعی تونم پایین تر بوده.. من بد برداشت کننده ترین عروس دنیام، نا سپاس، حساس، شکننده و به شدت گله مند از خدا که نمیدونم چرا کاری نمیکنه و کی آزمون صبر ما تموم میشه، ما روفوزه ایم بگو برگه ها بالا

  • وارش بارانی

کم کم دارم باهاشون انس میگیرم،  دانش اموزامو میگم،  امروز  برای دقایقی تونستم نقاب معلمی رو دربیارم و به عنوان خوده خودم باهاشون حرف بزنم،  تجربه شیرینیه متکلم وحده باشیو 35 جفت گوش منتظر شنیدنت،  موقعیه که در حالی که به گرفتاری های خودت فکر میکنی سعی میکنی ماجراها رو در حد فهم اون ها تفسیر کنی.. اما اون ها خیلی خوب از چشمات میفهمن کدومشو از ته دلت گفتی کدومشو محض وظایف معلمی.. اخرش بهشون گفتم اگه دوست دارین دعاهاتون براورده بشه برای دیگران دعا کنین.. گفتم من برای شما دعا میکنم شما هم برای من دعا کنین.. پرستیژم اجازه نداد بگم محتاج دعاتونم.. خلاصه اینکه گاهی میرم بالای منبر،  یه وقت میبینم حرفام رسیده به چیزهایی که این طفل های معصوم هیچ درکی ازش ندارن اما واسه خالی شدن خودم میگم.. دارم کم کم دوسشون میدارم

  • وارش بارانی

فکر میکردم همه روزهای سخت خاطره میشه فکر میکردم معلومه که سخته اما سختیشم قشنگه.. اصلا چی قشنگ تر از سختی کشیدن مشترک.. اما اکنون اینجانب در صحت کامل عقل اعلام میکنم متنفرم از این روزها و هیچ وقت از گذشتنش ناراحت نیستم.. پروردگارا.. اگر امتحانه ببین که از پسش برنمیایم.. اگر ان مع العسر یسرا هست که ما عسر هامونو که کشیده بودیم قرار مون که این نبود کاخ آرزوهامون که فرو ریخت جوونی مون که داره تموم میشه پس کی قراره اون صد سال نون و کره برسه؟!  ما که معده مون از این همه نون و تره ترکیده رنگ و رومونو باختیم تو بیست و چند سالگی تاریخ آخرین ذوق و خوشی یادمون نمیاد.. چه جوابی برای ما داری؟ چطوری اون دنیا میخوای تو چشمای ما نگاه کنی و بگی دیدین چطور دونه دونه آرزوهاتونو پر دادم؟ 

  • وارش بارانی

نمیتونم بگم تصمیمم برای رفتن جدی بود،  اوصولا تو اون سن و سال نمیشه تصمیم جدی گرفت.. اونجا فقط میشه رویا ساخت و خوشبخت بود.. اما ورودم به دانشگاه مصادف شد با بر باد رفتن رویاها و استخدام دولت شدن وطبعا سوختن رویای مهاجرت.. 

سوم راهنمایی که بودم موضوع انشا داشتیم در مورد اینده.. اونجا نوشتم هاروارد و آمریکا.. نوشتم نوبل زیست شناسی.. 

توی روزهای سخت کارشناسی همش شاهد مهاجرت آدمایی بودم که قبولشون داشتم.. یکی یکی رفتن و من موندم و احساس از دست دادن..

این روزها که همه اون روزا ته نشین شده دلم میخواست واقعا مسیر جور دیگه ای پیش میرفت و الان میتونستم حتی به پناهندگی فکر کنم و 12سال تعهد محضری به آموزش و پروش پیش روم نبود.. 

ناشکر نیستم به این شغل که حداقل نگران از دست دادنش نیستم.. به این درآمد.. بیمه و بازنشستگی.. 

اما دلم.. دلم واقعا میخواست یکی از اون چهره های غمگین فرودگاه امام بودم.. دلم واقعا میخواست میگفتم که گر گریزم کجا گریزم و گر بمانم کجا بمانم.. 

این خواستن از جنس همون آه عمیق پشت نرده های سبز دانشگاه تهرانه..

این روزا دیگه اسمش مهاجرت نیست.. اسمش فراره.. و واقعا خوشا آنان که با عزت از اینجا بساط خویش برچیدند ورفتند..  



  • وارش بارانی

موقعی که خوابگاه بودیم یه موقع هایی که پیش هم میشستیم و حرف های منفی میزدیم آخرش پر میشدیم از یه عالمه حس های درد و تنفر و کلافگی و بی چارگی.. در همون حین یا کمی بعدش یکی پا میشد که بره دسشویی.. میگفتیم کجا.. با آه و حسرت خاصی میگفت برم برینم به این زندگی.. 

خیلی وقت بود یادم رفته بود این قسمت از خاطرات مونو..دیروز که مغزم پر شده بود از یاس و نا امیدی.. خستگی و گرما امونم و بریده بود وسط بازار  دسشوییم گرفت یهو این جمله یادم اومد.. از ته دلم میخواستم برینم به این زندگی... 

  • وارش بارانی

به کمپین نه به خرید هرچیزی می پیوندیم چون پولشو نداریم..
برای هر مشکلی میریم سراغ مردم و قشر متوسط.. زلزله میاد مردم کمک کنن.. زندانی ازاد کنیم مردم کمک کنن.. حتی شده هزار تومن.. بچه مدرسه ای از پول تو جیبش بزنه کمک کنه.. 

بحث نخریدن میشه بازم قشر متوسط.. 

چرا کسی نمیگه عامل این فضا قشر متوسط نیست؟  اون اقای x که تو نمایشگاه ماشینش نشسته و میلیارد میلیارد خودرو پیش فروش میخره ایا تره ای برای این تحریم ها که ما بچه محصل ها عوضش بشیم خورد میکنه؟  

کاش یه کمپین بزنیم واسه اعتراض.. تنها برگ برنده قشر متوسط کثرت شونه که به درد یه کار اساسی تر میخوره.. چرا کسی جرات بلند شدن نداره.. به کجا باید برسیم که نقطه جوشه؟  یه اتفاق عظیم نیازه.. یه سیل که همه رو بشوره ببره.. و همیشه این وسط خیلی ها باید قربانی شن..  

  • وارش بارانی

هیچ وقت کدبانو نبودم،مرتب و منظم و وسواس.. هنرمند.. اهل بشور بساب..

اما این روزا حس میکنم چقد دلم کاره خونه میخواد.. وقتی ذهنم اینقد مشغوله دلم میخواد ساعت ها کاسه و بشقاب  بسابم و فکر کنم.. وقتی دارم  تخم مرغ ها رو با هم زن میزنم خیره بشم به اون صحنه دوار و فکر کنم.. یه خروار هویجو کرفس و اینجور چیزا  بذارم جلوم و هی خرد کنم و خرد کنم.. و فکر کنم.. دو زانو بشینم  رو فرش و همه قدرتمو بیارم تو دستام و با فشار زیاد فرشارو دستمال بکشم و فکر کنم.. 

شاید همه زنا اینجوری کدبانو میشن.. شاید پشت هر خونه ای که برق میزنه از تمیزی و بوی غذاش مستت میکنه یه زن بوده که فقط میخواسته فکر کنه.. 

  • وارش بارانی

به مناسبت هفته معلم باید اینجا بنویسم و ثبت کنم که هرچقدر همه بهم تبریک بگن اما من هنوز حس نمیکنم که معلمم..اون عشقی که ازش حرف میزنن رو هنوز حس نکردم نقطه اشتراکم با بقیه معلما اینه که از تعطیلاتم استفاده میکنم و از کم بودن حقوقم شاکی ام..هنوزم هرجایی که لازمه شغلم رو بگم میشنوم که اصلا بهت نمیاد..

من نمیتونم مانتو شلوار اداری بپوشم با کفش خانومانه..من هنوزم کیف لب تابم کوله اس، هنوز کتونی صورتی میپوشم

من هیچ وقت خودم نخواستم که معلم باشم اما امروز که چند سال از اون وقایع گذشت میگم خدایا دمت گرم بهترین شغلو بهم دادی من در قالب هیچ شغل دیگه ای نمی گنجیدم

من از حقم گذشتم تا عذاب لحظه کم باشه، سرم بالاست وقتی که زمونه متهم باشه

به عاقل حکم آزادی به دیوونه قفس دادن، اونایی که بدی کردن همه تقاص پس دادن

در هر صورت معلمی شغل خوبیه، همین که الان شاغلم همین که ضامن وام بابام میشم، همین که نگران شهریه دانشگاهم نیستم همش خوبه

امسال سال کاری خوبی نبود ای کاش دری به تخته بخوره عقل بیاد تو سر مسئولین اموزشی ما تا بفهمنن هر کسی باید تو تخصص خودش کار کنه تا بازدهی داشته باشه تا خیانت نکنن در حق عمر و دانش منه معلم و دانش آموزا..درد دل بسیار است..

  • وارش بارانی
اینقدر موضوعات مختلفی ذهنم رو درگیر کرده که نمیدونم چطور خالیش کنم..موضوعات بی نهایت بی ربط..
مدتیه به این نتیجه رسیدم که  آدما هر کدوم رسالتی دارن و اگه زمین و اسمون هم به هم برسن باید انجامش بدن..اگه رسالت تو فکر کردن و برنامه ریزی برای همه چیزه نمیتونی اینطور نباشی.،هرچند که غبطه بخوری به حال آدمایی که به هیچ چیز فکر نمیکنن و همیشه بهترین ها براشون رغم میخوره به لطف بقیه..
اما تو همیشه باید برای آجر به آجر زندگیت فکر کنی و تصمیم بگیری و عمل کنی و عواقبش رو خودت بپذیری..هرچند خسته بشی..
نقشت ممکنه تغییر کنه اما رسالتت تغییر نمیکنه..

  • وارش بارانی
تحویل سال امسال خیلی متفاوت بود علاوه بر اینکه متاهل بودم نمیدونم چرا بیخودی حس میکنم بزرگتر و پخته تر شدم، خیلی راحت گذشته خودمو نقد میکنم و به واژه مهم پذیرش رسیدم در همه چی..خوشحالم که بعد از اینکه این مخلوط به هم خورد تهش چیزی که ته نشین شده از چیزی که خودم میخواستم خیلی دور نیست..
به هر حال بهار فرصت خوبیه حتی برای سر زدن به همون فامیلای سالی یک بار برای همون کارای تکراری که اگه نباشن معلوم نیست چقد کینه و کدورت و فاصله بین آدما ایجاد میشه..
در سال جدید میخوام سخت نگیرم و بدون توجه به عکس العمل اطرافیان کاری که میدونم درسته رو انجام بدم
  • وارش بارانی